زمان جاری : شنبه 29 اردیبهشت 1403 - 4:11 بعد از ظهر
تعداد بازدید 15213
|
| نویسنده |
پیام |
Admin
ارسال‌ها : 1231
عضویت: 20 /5 /1391
سن: 18
تشکرها : 2652
تشکر شده : 2212
|
|
| سه شنبه 24 مرداد 1391 - 08:53 |
|
 تشکر شده: |
|
|
entezar
ارسال‌ها : 33
عضویت: 11 /6 /1391
تشکرها : 4
تشکر شده : 42
|
پاسخ : 1 RE پیامک
چه خوش خیال است...
فاصله را می گویم،
به خیالش تو را از من دور کرده،
نمیداند تو جایت امن است،
اینجا،
میان دلم...
|
|
| شنبه 11 شهریور 1391 - 18:24 |
|
ava
ارسال‌ها : 22
عضویت: 6 /6 /1391
محل زندگی: Tehran
سن: 15
تشکرها : 7
تشکر شده : 75
|
پاسخ : 2 RE پیامک
اگر کسی تو را عصبانی کند باز هم درسی به تو آموخته؛زیرا محدودیت های تو را نشان داده است.
|
|
| پنجشنبه 16 شهریور 1391 - 13:14 |
|
simorgh1378
[avatar_answersimorgh1378]
[rankingsimorgh1378]
ارسال‌ها : [Count_Allsimorgh1378]
عضویت: [registerdatesimorgh1378]
محل زندگی: [citysimorgh1378]
سن: [age_answersimorgh1378]
شناسه یاهو: [yahoosimorgh1378]
تعداد اخطار: [warningsimorgh1378]
تشکرها : [thankssimorgh1378]
تشکر شده : [thankssimorgh1378]
|
پاسخ : 3 RE پیامک
میلاد علی بن موسی الرضا،ماوای دل شکستگان و تکیه گاه درماندگان،بر دلدادگان بارگاه و حریمش مبارک باد!
امضای کاربر : [emzasimorgh1378]
|
|
| جمعه 07 مهر 1391 - 16:57 |
|
simorgh1378
[avatar_answersimorgh1378]
[rankingsimorgh1378]
ارسال‌ها : [Count_Allsimorgh1378]
عضویت: [registerdatesimorgh1378]
محل زندگی: [citysimorgh1378]
سن: [age_answersimorgh1378]
شناسه یاهو: [yahoosimorgh1378]
تعداد اخطار: [warningsimorgh1378]
تشکرها : [thankssimorgh1378]
تشکر شده : [thankssimorgh1378]
|
پاسخ : 4 RE پیامک
طبال! بزن، بزن که نابود شدم
بر " تار " غروب زندگي، " پود
" شدم
عمرم همه رفت، خفته در کوره ي
مرگ
آتش زده ، استخوان بي دود شدم
"کارو"
امضای کاربر : [emzasimorgh1378]
|
|
| شنبه 08 مهر 1391 - 17:05 |
|
sogand
ارسال‌ها : 57
عضویت: 13 /11 /1391
محل زندگی: تهران
سن: 17
تشکرها : 46
تشکر شده : 197
|
پاسخ : 5 RE پیامک
دنیا دار نامردیه....اگه کسی بت گفت دوست دارم ازش بپرس تا ساعت چند.....؟
|
|
| یکشنبه 15 بهمن 1391 - 23:05 |
|
sogand
ارسال‌ها : 57
عضویت: 13 /11 /1391
محل زندگی: تهران
سن: 17
تشکرها : 46
تشکر شده : 197
|
پاسخ : 6 RE پیامک
یکرنگ ک باشی زود چشمشان را میزنی...
خسته میشوند از رنگ تکراریت...
این روز ها دوره رنگین کمان هاست...!!!!!
|
|
| دوشنبه 16 بهمن 1391 - 15:01 |
|
sogand
ارسال‌ها : 57
عضویت: 13 /11 /1391
محل زندگی: تهران
سن: 17
تشکرها : 46
تشکر شده : 197
|
پاسخ : 7 RE پیامک
چ شباهت متفاوتی بین ماست...
تو دل شکسته ای و من دلشکسته ام!!!!!!!!!!!
|
|
| دوشنبه 16 بهمن 1391 - 15:03 |
|
sogand
ارسال‌ها : 57
عضویت: 13 /11 /1391
محل زندگی: تهران
سن: 17
تشکرها : 46
تشکر شده : 197
|
پاسخ : 8 RE پیامک
نمیدانم چرا جسد انهایی ک میگفتند (بی تو میمیرم) هرگز پیدا نشد!!!
|
|
| دوشنبه 16 بهمن 1391 - 15:05 |
|
sogand
ارسال‌ها : 57
عضویت: 13 /11 /1391
محل زندگی: تهران
سن: 17
تشکرها : 46
تشکر شده : 197
|
پاسخ : 9 RE پیامک
پرسید ک چرا دیر کرده است؟
نکند دل دیگری او را اسیر کرده است؟
خندیدمو گفتم او تنها اسیر من است.فقط دقایقی چند است ک تاخیر کرده است امروز هوا بارانیو سرد است...شاید موعد قرار تغییر کرده است!
خندیدو ب سادگی ام گفت:فک نکن عشق پاک تو اورا زنجیر کرده است،در آینه ب خود نگاه کردم...عجب عشق او مرا پیر کرده است!
......راست میگفت او سالهاست دیر کرده است!!!!!
|
|
| دوشنبه 16 بهمن 1391 - 15:12 |
|
sogand
ارسال‌ها : 57
عضویت: 13 /11 /1391
محل زندگی: تهران
سن: 17
تشکرها : 46
تشکر شده : 197
|
پاسخ : 10 RE پیامک
کاش نجابتم را بهانه ای برای رفتنش نمیکرد ک با دیدن هرٍ،هرزه ای بگویم اگر مثل این بودم او نمیرفت!!!
|
|
| دوشنبه 16 بهمن 1391 - 15:27 |
|
sogand
ارسال‌ها : 57
عضویت: 13 /11 /1391
محل زندگی: تهران
سن: 17
تشکرها : 46
تشکر شده : 197
|
پاسخ : 11 RE پیامک
هرگاه از شدت تنهایی ب سرم هوس اعتماد دوباره میزند،خنجر خیانتی را ک در پشتم فرو رفته را در میاورم؛میبوسمش...صیقلی عاشقانه...اندکی نمک رویش...نوازشش کرده و دوباره سر جایش میگذارم...!
از قول من ب آن لعنتی دیوانه بگویید.. خیالش تخت...منه دیوانه هنوز ب خنجرش هم وفادارم!
|
|
| دوشنبه 16 بهمن 1391 - 15:34 |
|
sogand
ارسال‌ها : 57
عضویت: 13 /11 /1391
محل زندگی: تهران
سن: 17
تشکرها : 46
تشکر شده : 197
|
پاسخ : 13 RE پیامک
رفتی؟ب سلامت،من خدا نیستم بگویم صدبار اگر توبه شکستی باز آی...آنکه رفت ب حرما آنچه با خود میبرد حق بازگشت ندارد.
رفتنت مردانه نبود!لااقل مرد باشو بر نگرد...خط زدن بر من پایان من نیست بلکه آغاز بی لیاقتی توست!!!
|
|
| دوشنبه 16 بهمن 1391 - 15:43 |
|
sogand
ارسال‌ها : 57
عضویت: 13 /11 /1391
محل زندگی: تهران
سن: 17
تشکرها : 46
تشکر شده : 197
|
پاسخ : 14 RE پیامک
چرامیگویند “ها” علامت جمع است؟
“تن” را با “ها” جمع کنی خودت میمانی و خودت.
|
|
| دوشنبه 16 بهمن 1391 - 15:44 |
|
sogand
ارسال‌ها : 57
عضویت: 13 /11 /1391
محل زندگی: تهران
سن: 17
تشکرها : 46
تشکر شده : 197
|
پاسخ : 15 RE پیامک
واژه عشق چه هرز رفته!!!این روزها هر احساس بی سروپایی راعشق می نامند…
|
|
| دوشنبه 16 بهمن 1391 - 16:00 |
|
sogand
ارسال‌ها : 57
عضویت: 13 /11 /1391
محل زندگی: تهران
سن: 17
تشکرها : 46
تشکر شده : 197
|
پاسخ : 16 RE پیامک
حوصله ات که سر می رود ؛
با دلـــــــــــــم بازی نکن ،
من در بی حوصلگی هایم با تو زندگی کرده ام.
|
|
| دوشنبه 16 بهمن 1391 - 16:01 |
|
sogand
ارسال‌ها : 57
عضویت: 13 /11 /1391
محل زندگی: تهران
سن: 17
تشکرها : 46
تشکر شده : 197
|
پاسخ : 17 RE پیامک
هنوز هم ، حوالی خواب های
شبانه ام پرسه میزنی لعنتی !! دیر وقت است ، آرام بگـــــــیر بُگذار یک امشب را آسوده بخوابم…
|
|
| دوشنبه 16 بهمن 1391 - 16:01 |
|
sogand
ارسال‌ها : 57
عضویت: 13 /11 /1391
محل زندگی: تهران
سن: 17
تشکرها : 46
تشکر شده : 197
|
پاسخ : 18 RE پیامک
کاش می دانستم این سرنوشت را چه کسی برایم بافته…
آن وقت به او می گفتم یقه را آنقدر تنگ بافته ای که بغضهایم را نمیتوانم فرو ببرم…
|
|
| دوشنبه 16 بهمن 1391 - 16:05 |
|
sogand
ارسال‌ها : 57
عضویت: 13 /11 /1391
محل زندگی: تهران
سن: 17
تشکرها : 46
تشکر شده : 197
|
پاسخ : 19 RE پیامک
شاید اگر
انسانیت
هم مارک دار بود
خیلی از آدم ها آن را به تن می کردند !
|
|
| دوشنبه 16 بهمن 1391 - 16:06 |
|
sogand
ارسال‌ها : 57
عضویت: 13 /11 /1391
محل زندگی: تهران
سن: 17
تشکرها : 46
تشکر شده : 197
|
پاسخ : 20 RE پیامک
دیـــروز ، همیـــن حوالـــی
زلـــزله ای آمــد…
حـالا همـه حـالـمــ را می پـرسند !!!
بـی خـبـر از اینـ ـکـه ” مــن”
بـه ایـن لـرزیـدنـهـا
سالهـاسـتــ کـه عـادتـــ کـرده امـــ…
بـه لـرزشـهای شـدید شـانه هایـمــــ
و تـرکــــهای عمــیــق قــلــبــمـــ…
امـّـا هنـوز ” خـــوبــم !!!
|
|
| دوشنبه 16 بهمن 1391 - 16:10 |
|
sogand
ارسال‌ها : 57
عضویت: 13 /11 /1391
محل زندگی: تهران
سن: 17
تشکرها : 46
تشکر شده : 197
|
پاسخ : 21 RE پیامک
یــک لبخنـــدم را بسته بندی کرده ام
برای روزی که اتفاقی تـــو را می بینم …
آنقدر تمـــــــــیز میخندم
که به خوشبختــــی ام حســــادت کنـــی …
و من در جیب هـــایــــم
دست های خالـــی ام را فریب دهـــم
که امن ترین جای دنیـــا را انتخاب کرده انــد …
|
|
| دوشنبه 16 بهمن 1391 - 16:11 |
|
sogand
ارسال‌ها : 57
عضویت: 13 /11 /1391
محل زندگی: تهران
سن: 17
تشکرها : 46
تشکر شده : 197
|
پاسخ : 22 RE پیامک
جـــــدا که شدیم…
هر دو به یک احســـاس رسیدیم
تو به “فراغـــــــــــت”
من به “فراقــــــــــــت”
یک حرف که مهم نیست….
|
|
| سه شنبه 17 بهمن 1391 - 16:50 |
|
fatemeh
ارسال‌ها : 75
عضویت: 14 /10 /1391
سن: 16
تشکرها : 4
تشکر شده : 110
|
پاسخ : 23 RE پیامک
وقتی حرف از صـــــداقـــــــت شد...
صـــــــــدا
قــــــــــط
شـــــــــد!!!
|
|
| جمعه 20 بهمن 1391 - 14:37 |
|
anna
ارسال‌ها : 1112
عضویت: 7 /2 /1392
محل زندگی: اصفهان
سن: 16
تشکرها : 1227
تشکر شده : 2817
|
پاسخ : 25 RE پیامک
دلم گرفته از آدم هایی که
میگن دوستت دارم ، ولی معنیشو نمیدونن
از آدم هایی که میخوان
مال اونا باشی اما خودشون مال تو نیستن
از اونایی که زیر بارون
برات میمیرن و وقتی آفتاب میشه همه چیز یادشون میره
امضای کاربر : آری…
من همان دختر نفرین شده ی خسته ی غمگینم!
که همگان می پندارند شاد هستم!
اما
همان ها چه می دانند از درون من؟؟
آری…
من همان دختر نابود شده ی آدمم که به انتهای بودنم
رسیده ام…
آری…
حال و روزم دیدنیست…
|
|
| پنجشنبه 12 اردیبهشت 1392 - 19:54 |
|
anna
ارسال‌ها : 1112
عضویت: 7 /2 /1392
محل زندگی: اصفهان
سن: 16
تشکرها : 1227
تشکر شده : 2817
|
پاسخ : 26 RE پیامک
میگویم سلام ، هیچکس
جوابم را نمیدهد ، پس خدا نگهدار میگویم شاید از سر اتفاق ، یک
نفر دست هایش تکان بخورد
امضای کاربر : آری…
من همان دختر نفرین شده ی خسته ی غمگینم!
که همگان می پندارند شاد هستم!
اما
همان ها چه می دانند از درون من؟؟
آری…
من همان دختر نابود شده ی آدمم که به انتهای بودنم
رسیده ام…
آری…
حال و روزم دیدنیست…
|
|
| پنجشنبه 12 اردیبهشت 1392 - 19:56 |
|
anna
ارسال‌ها : 1112
عضویت: 7 /2 /1392
محل زندگی: اصفهان
سن: 16
تشکرها : 1227
تشکر شده : 2817
|
پاسخ : 27 RE پیامک
به قلبم نشستی نگفتم چرا
، دلم را شکستی نگفتم چرا یکی خواب شبهای من را
ربود ، چو دیدم تو هستی نگفتم چرا؟
امضای کاربر : آری…
من همان دختر نفرین شده ی خسته ی غمگینم!
که همگان می پندارند شاد هستم!
اما
همان ها چه می دانند از درون من؟؟
آری…
من همان دختر نابود شده ی آدمم که به انتهای بودنم
رسیده ام…
آری…
حال و روزم دیدنیست…
|
|
| پنجشنبه 12 اردیبهشت 1392 - 19:58 |
|
برای ارسال پاسخ ابتدا باید لوگین یا ثبت نام کنید.
